رادمانرادمان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

رادمان

درد دل

پسر عزیزم   از اینکه دیر به دیر برات مینویسم منو ببخش. همه اش بخاطر مشغله کاری امه. اما همین خوبه که وقتی از سر کار به خونه برمیگردم همه هم و غم ام میشی تو .... و همه وقتم برای پسر گلمه ...  ولی خیلی ناراحت شدم چون دیروز و پریروز خیلی حالت بد بود و مامانی و بابائی غصه خوردن یه دفعه نصف شبی تب کردی فکر میکنم بازم اون کوچولوهای سرسخت یعنی دندونای کوچولوت میخوان بزنن بیرون که دارن تورو اذیت میکنن... اشکالی نداره عزیزم عوضش تو هم با خوردن غذاهای خوشمزه تلافی اشو در میاری... قربونت برم از راه دور میبوسمت.... عاشق تو - مامان آزاده ...
10 مهر 1392

رادمان در هشت ماهگی(تولد دوستش مشکات)

        تنها دليل من که اين جهان زيباست  و اين حيات عزيز و گرانبهاست ، لبخند چشم توست .   هر چند ، با تبسم شيرينت آنچنان از خويش می روم ، که نمی بينمش درست . لبخند چشم   تو در چشم من، وجود خدا را آواز می دهد.   در جسم من تمامی روح حيات را پرواز می دهد . جان مرا که دوريت از من گرفته   شيرين و خوش به من باز می دهد.           ...
7 مهر 1392

تولدت مبارک

  دفترچه ی خاطرات قلبم را که خالی از عشق و یکرنگی بود  سرشار از عشق و محبت کردی ، نازنیم ، زیباترینم  حضور گرم و همیشگی ات را از خداوند مهربان هزاران هزار بار سپاس می گویم پسر دلبندم تولدت مبارک   دیروز 92/07/06 تولد یکسالگی رادمان عزیزم بود امیدوارم در تمام مراحل زندگیت سالم,سرحال,موفق و کامروا باشی...   ...
7 مهر 1392

عاشقانه هایم برای تو...

خوشبختی داشتن کسی ست... که بیشترازخود ، تو را بخواهد... و بیشتر از تو...هیچ نخواهد.. و تو برایش تمام زندگی باشی...   آره پسر عزیزم خوشبختی یعنی خود خود تو ....  
2 مهر 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادمان می باشد